مدتی پیش در خبرها خواندیم که عزت الله سحابی، از فعالین سیاسی چند دهه اخیر، درگذشت. هنوز در سوگ این خبر ناگوار بودیم که بازهم خبر ناگوار دیگری ما را به بهت فروبرد. هاله سحابی، فرزند عزت الله سحابی، در مراسم خاکسپاری پدرش پس از درگیری با ماموران حکومتی فوت کرد. مرگ دردناک هاله سحابی در اثر رفتارهای خشونت آمیز ماموران حکومتی چنان دردآور بود که اکثریت فعالین عالم سیاست ایران را به واکنش برانگیخت. اما از میان همه این واکنش‌ها، رضا هدی‌صابر، زندانی سیاسی زندان اوین، تلخ‌ترین روش را برگزید: اعتصاب غذای نامحدود بدون.  رضا هدی‌صابر پس از چند روز اعتصاب غذا دچار ناراحتی جسمانی شد و نیازمند کمک بهداری زندان اوین. اما آنچه یافت توهین، ناسزا و کتک بود. سرانجام هدی‌صابر هم به عزت الله و هاله سحابی پیوست و زنجیره خبرهای ناگوار را امتداد بخشید. پس از مرگ دلخراش وی در زندان اوین، دوازده تن از زندانیان سیاسی این زندان (بهمن احمدی امویی، حسن اسدی زیدآبادی، عمادالدین باقی، عماد بهاور، قربان بهزادیان نژاد، محمد داوری، امیرخسرو دلیرثانی، فیض الله عرب سرخی، ابوالفضل قدیانی، محمد جواد مظفر، محمدرضا مقیسه و عبدالله مومنی) در اقدامی هماهنگ، دست به اعتصاب غذا زدند و پس از اندکی، تعدادی دیگر از زندانیان سیاسی سایر زندانها بدانها پیوستند. این اعتصاب برای چندین روز ادامه داشت تا سرانجام بخاطر درخواستهای مکرر سایر فعالین سیاسی و حقوق بشری خاتمه یافت.

فعالین سیاسی مستقل دنیای مجازی فراخوانی را در راستای رساندن پیام این زندانیان منتشر کردند. هدف نوشتن مقاله‌ای، نامه‌ای، پیامی به این زندانیان و یا مسئولین حکومت ایران و یا جهان بود. هدف رساندن پیام این زندانیان به گوش‌هایی بود که باید این سخنان را می شنیدند. اما من ترجیح می دهم که مخاطب این نوشته، تنها خودم باشد. که اگر خودم، و هر کدام از ما، به درستی این پیام را درک کنیم، و به فراخورش رفتار، گفتار و کردارمان را اصلاح کنیم؛ خود، موجب و سبب تغییری خواهیم بود برای رسیدن به آن هدف غایی.

به برداشت من، اولین نکته ای که می توان از این اعتصاب غذا دریافت کرد این است که برای رسیدن به هدف، باید تلاش کرد، باید هزینه داد ولو هزینه‌ای از جنس گوشت و پوست تن خویش. در هر موقعیتی که باشیم، ولو در زندان اوین، راهی است بسوی رسیدن به هدف. اگر کسانی که در زندان اوین محبوسند، بجز تن رنجور خویش چیزی ندارند، افراد خارج از زندان امکانات و روشهای بیشتری را در فراروی خود خواهند داشت. کافیست که لختی به خودمان، قابلیتها، امکانات و فرصتهای اطرافمان نگاه کنیم. ایده ها و روشها آنگاه پدیدار میشوند.

سخن از هدف به میان آمد. براستی هدف از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی چه بوده است؟ آیا فقط در اعتراض به مرگ یک یا دو زندانی سیاسی دیگر بوده است؟ مسلما این حرکت در ظاهر اعتراضی است به مرگ هاله سحابی و هدی‌صابر. اما فراتر از آن، اعتراضی تلخ است به رفتارهای حکومت ایران مقابل فعالین سیاسی و حقوق بشری در ایران. حکومت ایران خصوصا در سالهای اخیر نشان داده است که تاب هیچ نوع انتقادی را نداشته و ندارد و با منتقدین به سخت ترین روش برخورد میکند. اصولا بین منتقد و دشمن تمیزی قایل نمیشود. در حقیقت این نوع برخورد با منتقدین در حقیقت پیامی است به جامعه ایران که حکومت هیچ نوع انتقادی را نمی پذیرد.

اما هدف از همه این انتقادهای گاه نرم و گاه تند چه بوده است؟ منتقدین به چه انگیزه‌ای حاضر شده اند که برخوردهای خشن، غیرمنصفانه و فراقانونی حکومت را تحمل کنند ولی همچنان دست از انتقاد از حکومت نکشند؟ میتوان چنین برداشت کرد که پرداخت چنین هزینه ای تنها در ازاء یک هدف بزرگتر قابل توجیه باشد. همه این انتقادها به امید بهبود اوضاع این مرزوبوم انجام شده است، به امید داشتن فردایی بهتر. داشتن فردایی بهتر شاید امید و آرزو و هدف همه ما باشد. اما من، فردای بهتر را فردای بهتر برای «من» تلقی کرده ایم، و نه فردای بهتر برای «ما». همه تلاشهایی که کرده ام و میکنم تنها برای بهتر شدن فردای خودم است و از یاد برده ام که برای بهتر شدن فردای کشورم، جامعه‌ام، خانوداه‌ام، و خودم همزمان تلاش کنم.

به نظر من، مهمترین پیام این اعتصاب غذای زندانیان سیاسی برای من این است که تلاش برای آینده ایران را نیز به اولویتهایم بیافزایم. تلاشی که عموما در پس تلاش برای بهبود فردای خودم، فراموش شده است. شاید برای من، با توجه به همه محدودیتها و مسئولیتها و سایر دغدغه‌های ذهنی‌ام، این امکان وجود نداشته باشد که همچون چنین افرادی همه تلاشهایم را برای بهبود فردای کشورم صرف نمایم. شاید، حاضر به فداکاری و دادن هزینه در این حد نباشم؛ اما، در اندازه بضاعت خویش قدمی برای بهبود فردای کشورم بردارم.

به امید فردایی روشن برای ایران و ایرانیان